به نام خدای که جان آفرید سخن گفتن اندر زبان آفرید
خداوند بخشنده ی دستگیر کریم خطا بخش پوزش پذیر
پرستار امرش همه چیزو کس بنی ادم و مرغ و مور و مگس
یکی را به سر, برنهد تاج بخت یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
گلستان کند آتشی بر خلیل گروهی بر آتش برد ز آب نیل
به درگاه لطف و بزرگیش بر بزرگان نهاده بزرگی ز سر
جهان, متفق بر الهیتش فرومانده از کنه ماهیتش
بشر, ماورای جلالش نیافت بصر, منتهای جمالش نیافت
تامل در آیینه ی دل کنی صفایی به تدریج, حاصل کنی
محال است سعدی که راه صفا توان رفت جز بر پی مصطفی
سعدی بوستان
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 10
کل بازدیدها: 41017